تولدت مبارک عزیز دل مامانی
بارادی روی دو پا
هووورررا بالاخره منم می تونم کباب بخورم (1/10/91)
مامان جونم عزیز دلم یه ده شبی بود که خیلی خیلی بدخواب شده بودی و شبا هر نیم ساعت بیدار می شدی و گریه می کردی. حالا فهمیدم که به خاطر دندون درآوردنت بوده و حالا دیگه راحت شدی قربونت بشه مامانت. موش کوچولوی من الان یه دندون موش موشی، تو فک پایینش داره و دیگه می تونه کباب بخوره. هورررراااااا.
باراد و خرابکاری هایش
اینم یه نمونه از ابراز علاقه ات به این گلدون.
گزارش پیشرفت پروژه بارادی.
مامان جونم ،عزیز دلم، پسرک بی دندونم، امروز وارد 9 ماهگی شدی و می خوام از وضعیتت واست بگم حدود دو ماهی هست که می تونی می شینی و الان یه سه روزه که خودت می تونی تغییر پوزیشن بدی و از حالت دراز کش به حالت نشسته در بیای. یه ماهی هم می شه که سینه خیز میری و روز به روز هم سرعتت داره بیشتر می شه. البته بگم که کلا در حین سینه خیز رفتن غر می زنی و ظاهرا ترجیح می دی راه برده بشی تا اینکه راه بری تنبل خان مامان (فکر کنم این یه خورده تنبلی رو از خودم به ارث بردی شیطونکم).
دیگه واست بگم که به طور حرفه ای دس دسی می کنی و اگه از آهنگی هم خوشت بیاد واسه خودت دست می زنی. راستی جیغ زدن هم یاد گرفتی و اگه چیزیو که می خوای نتونی برداری حسابی سر و صدا راه می اندازی. از دندون هم هیچ خبری نیست که نیست.
قربون فندق خودم برم عززززززززییییییییییییییززززززززم
ببین مامانی چی کرده؟
مامانی قربونت بره عزیییییییییییییز دلم.